نه به شاخ گل نه بر سرو چمن پبچیده ام


شاخه تاکم بگرد خویشتن پیچیده ام

گرچه خاموشم ولی آهم بگردون می رود


دود شمع کشته ام در انجمن پیچیده ام

می دهم مستی به دلها گر چه مستورم ز چشم


بوی آغوش بهارم در چمن پیچیده ام

جای دل در سینه صد پاره دارم آتشی


شعله را چون گل درون پیرهن پیچیده ام

نازک اندامی بود امشب در آغوشم رهی


همچو نیلوفر بشاخ نسترن پیچیده ام